عسل من و باباشعسل من و باباش، تا این لحظه: 9 سال و 26 روز سن داره

زندگی زیباست...

خدایا هزاران بار شکر

1393/6/4 16:32
نویسنده : مامان فاطمه
599 بازدید
اشتراک گذاری

جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید.

سلام

شنبه اول شهریور با وجود اینکه میدونم روز حساسی سرکارم دارم ولی هیچ چیز دیگه از اداره برام مهم نیست با اعتماد به نفس زنگ میزنم و میگم دیر میام، میرم آزمایشگاه و آزمایش میدم طبق معمول رگ پیدا نمیشه انگار به زور ازم خون میکشن  هیچ کس موقع خون دادن صداش در نمیاد به جز من که واقعا درد داشت ولی این درد اصلا برام مهم نبود شاید جز دردهای زیبای زندگی بود، ازش میپرسم کی حاضر میشه جوابش میگه ساعت 5 میگم میشه زودتر میگه نه .

میام اداره وجودم رو سراسر استرس گرفته اگه با کسی حرف نزنم میمیرم به یکی از همکارام که رابطه خوبی باهم داریم میگم خیلی خوشحال میشه یه کم آروم میشم ساعت 2 دوباره میرم آزمایشگاه میگن حاضر نیست ساعت 3 زنگ میزنم میگن حاضر نیست به هر حال ساعت 4:30 دوباره میرم و جواب رو میگیرم.

خدایا شکرت خدایا ممنونم خدایا سپاسگذارم ، باورم نمیشه اصلا فکر نمیکردم طبیعی باردار بشم وای خدایا چه جوری تشکر کنم دیگه تو دنیا نیستم حواسم به هیچی نیست فقط تو خیالات هستم تو فضا تو یه دنیای دیگه.

یکشنبه دوم شهریور میام سرکار وای انبوهی از کار واسترس بهم هجوم میارن اعصابم خراب میشه چون دلم میخواست این روزا آروم باشم طاقت نمیارم میرم به رییس میگم که مشکلی برام پیش اومده و چند روز نمیتونم بیام سر کار بنده خدا زودی قبول میکنه ولی امان از دست مسول واحدمون که همیشه نسبت به من حساس بود سو تفاهم نشه ولی خداییش بعضی از خانم ها رو خدا بهتره به جایی نرسونه تا هوا ورشون نداره.

بگذریم روز یک شنبه روز سختی بود چون علاوه بر کار یه لک قهوه ای کوچیک دیدم که اعصابم رو به کلی بهم ریخت  عصرش رفتم دکتر بهم شیاف داد و البته روحیه گفت هفته دیگه باز هم بیا.

حالا دو روزه که تو خونه دارم استراحت میکنم گاهی خوشحال از باردار بودنم و گاهی نگران از اینکه نکنه بازم بره و من تنها بمونم و جز صبر و توکل به خدای بزرگ و مهربونم کار دیگه ازم برنمیاد.

تو بارداری استرسها مرحله ای ، مرحله اول بی بی چک، مرحله دوم، آزمایش، مرحله سوم سونو برای قلب جنین، فعلا تا ایجاش رو بلدم بقیه رو اگه از این مرحله به سلامت عبور کردم میگم.

خدایا چه روزها که منتظر این لحظات شیرین بودم، خدایا از صمیم قلبم ازت تشکر میکنم، خدایا ازت میخوام دل همه منتظرها رو با اولاد سالم و صالح شاد کن ، خدایا دل دوستای گلم که هنوز منتظرن، خدایا یادم میاد که هر وقت خودم وب بچه هایی رو میخوندم که بعد از مدتها مادر شدن دلم هوس مادر شدن میکرد، خدایا به دل شکسته خانم رباب نذار هیچ زنی حسرت بچه به دلش بمونه که خیلی سخته ، خدایا همچنان چشمم به درگاه رحمت شماست تا همچنان منو تا پایان راه همراهی کنه و تنهام نذاره ، خدایا ازت میخوام همه چی به خیر بگذره ، راستی خدای خوبم من یه معذرت خواهی بابت همه کم صبری ها و غرغر زدن ها و بی ادبی هام بدهکارم، دوست دارم.

پسندها (1)

نظرات (8)

مامان وبابای ساینا
4 شهریور 93 17:42
سلام بهتون تبریک میگم مبارکه به سلامتی انشالله نی نی به دنیا بیاد دوست عزیزم اصلا نزدیکی نداشته باش /وکاملا استراحت کن
رویا (روزهای آینده)
4 شهریور 93 21:22
سلام عزیزم مبارکت باشه ان شاء الله 9ماه بارداری خوبی پشت سر بذاری
یه همدرد
4 شهریور 93 21:31
فاطمه جان سلام تبریک عزیزم انشاءاله همه چیز ختم بهخیرمیشه ومامان شدنت همیشگی میشه،عزیزم نوشتین پنی سیلین نگه چه مشکلی داشتین که اینوتجویز کرد؟اخه منم 4ساله منتظرم اکقثر مواقع عفونت گلو دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟درمان جدی هم نکردم پنی سیلین نزدم
فاطمه
5 شهریور 93 9:31
مبارکت باشد عزیزم .. انشالله به سلامتی هشت ماه دیگر در آغوشش بگیری .. الهی آمین .. التماس دعا
فافا
5 شهریور 93 10:28
سلام عزیزم . خیلی خوششحال شدم و این خبر خوب رو توی وبلاگ روزهای آینده خوندم . انشالله بارداری موفقی داشته باشی و نی نی نازت زودی بیاد توی آغوشت . با اجازه لینکت می کنم .
✿ مینا ✿
5 شهریور 93 15:24
مبارکتون باشه
آسیه
7 شهریور 93 0:23
تبریک میگم. الهی خدا نگهدارش باشه و به سلامتی بیاد . ارامش داشته باش . قران بخون . برای همه منتظرا دعا کن . عزیزم خدا خیلی مهربونه
آسیه
7 شهریور 93 0:57
بصورت اجمالی بعد از پیام بالا وبت رو خوندم . خیلی برات خوشحالم و انشالله خدای مهربون به حق حضرت زهرا و امام رضا نی نی رو برات حفظ کنه . عزیزم برای منم دعا کن تا مامان بشم