عسل من و باباشعسل من و باباش، تا این لحظه: 9 سال و 17 روز سن داره

زندگی زیباست...

در انتظار امیر حسین کوچولو

جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید. سلام امروز چهارشنبه 3 آذر 95 دیگه چیزی به بغل کردن امیر حسین خان نمونده ایشالله تا یه ماه دیگه صحیح و سلامت میاد پیشمون و خانواده ما به امید خدا چهارنفره میشه امیدوارم باران جونم بتونه با برادرش رابطه خوبی برقرار کنه فعلا که به اسم داداش میشناسه و خیلی دوسش داره میاد همش دلم رو بوس میکنه و ناز میکنه و میگه دادا این روزها خیلی شرایط برام سخت شده ماه آخر بارداری واقعا سخته خوابیدن, راه رفتن, نشستن همش سخته ولی همه این سختی ها برام شیرینه وقتی فکر میکنم شاید این آخرین بار باشه که تو زندگی دارم بارداری رو تجربه میکنم برام شیرین تر هم میشه و برای فرزندان از گل بهترم از خدای مهربون آرزوی...
3 آذر 1395

روزهای مادری

لطفاً جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید. سلام امروز جمعه ۲۰ مرداد ماه ساعت ۴:۳۰ عصر نمیدونم چرا سایت قاطی کرده کلی نوشتم وقتی تایید کردم پرید دیگه حوصله ندارم مثل اول بنویسم امروز چون خونه مامانم هستم تونستم تا باران خوابه یه سر بیام . ۱۴ اردیبهشت ۹۵ یه اتفاق جالf افتاد خدای مهربون منو سورپرایز کرد و متوجه شدم دوباره باردارم نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت آخه باران خیلی وابسته به شیر مادر بود. الان هفته ۲۰ بارداری هستم ظاهرا این یکی نی نی پسره ایشالله که سالم باشه ایشالله قراره اسمش رو امیر حسین بذاریم. باران دیگه شیر خشک و شیر پاستوریزه میخوره. فعلا تو مرخصی هستم امسال مرخصی بدون حقوق گرفت...
22 مرداد 1395

سلام به پاییز

لطفا جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید. سلام امروز سه شنبه ۷ مهر هرچی از سرعت گذشت این روزها بگم کم گفتم از ۹ ماه مرخصی نزدیک به ۶ ماه گذشت اصلا دلم نمیخواد برم سرکار اصلا دلم نمیاد باران جونم رو تنها بذارم احتمالا بازم مرخصی میگیرم توکل به خدا ایشالله که موافقت کنن. حتی فکر کردن بهش سخته که بچه ات رو بذاری بری سرکار حتی پیش مادرت. میخوام تا جایی که میشه مرخصی بگیرم یا خودم رو نیمه وقت کنم ببینم چی میشه. این روزهای خوب در کنار دخترم خیلی زود میگذره و یهو میبینم دخترم ۶ ماهش شده  خیلی چاق شدم دوست دارم مثل قبل دوباره لاغر بشم این چند روز خیلی برای این ماجرای منا که در حج امسال رخ داد...
7 مهر 1394

روزگار مادری

جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید. سلام امروز دوشنبه اول تیر ماه وای که چقدر زود این روزها داره میگذره حالا دیگه دو ماه از مادر شدن من میگذره دو ماه زیبا و دوست داشتنی اما سخت تو این دو ماه متوجه شدم یکی از سخت ترین کارها مادری و بچه داری هست وقتی دلت یکم خواب میخواد ولی نمیشه و باید به کارای نی نی رسیدگی کنی وقتی گرسنه ای ولی نمیتونی بچه رو تنها بذاری و باید منتظر بمونی تا بخوابه وقتی گریه میکنه و تو کاری از دستت برنمیاد وقتی نمی خوابه و تو ساعت ها باید پیشش بمونی و بیخیال تمام کارهای خونه بشی ولی تمام این این سختی ها با خنده دخترم فراموش میشه و خدا رو هزاران بار شکر میکنم و این لحظه های زیبا رو برای تمام منتظر ها آرزو میکن...
1 تير 1394

و ماه آخر بارداری

جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید. سلام سلام به خدای مهربون که ۹ ماه بیش از پیش هوامون رو داشت سلام به خدایی که بنده اش رو در اوج نا امیدی سورپرایز کرد سلام به خالق هستی سلام به خدایی که زیباترین معجزه اش را درونم قرار داد و مرا به مقام والای مادری رسانید خدایا سپاسگذارمٰٰ ، خدایا به خاطر همه چی شکر گذارم گرچه لطف شما کجا و شکر ناچیز بنده کجا، خدایا به خاطر تمام روزهای زیبای بارداری، شادیها و نگرانی ها، ترس ها و سختی ها، بیقراری ها و آرامش ها به خاطر همه چی متشکرم. خدایا ممنونم که در تمام این لحظات پناهم دادی و دستم رو گرفتی، راستش هنوز باورم نمیشه که دارم مادر میشم، خدایا عفو کن بنده رو  حالا دیگه شمارش معکوس شروع ...
21 فروردين 1394

ماه هشتم بارداری

لطفاً جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید. سلام امروز شنبه 23 اسفند و هفته 34 بارداری من رو به اتمام هست خدا رو شکر که تا اینجا همه چی خوب بوده البته افکار من لحظه ای بیخیال نمیشن و منو با فکرای بیخود ناراحت میکنن ترجیح میدم این روزا اصلا به چیزی فکر نکنم. پنج شنبه که رفتم دکتر گفتم نی نی کوچولو ما 2 کیلو 300 گرم وزن داره و خدا رو شکر همه چی خوبه, این روزا یه وقتایی بی حس و حال میشم دکتر میگه برای ماه آخر این چیزا عادیه, هنوز تصمیم نگرفتم که طبیعی زایمان کنم یا سزارین والا من که از دوتاش میترسم هر کدوم هم یه خوبی هایی و یه بدی هایی داره از خدای مهربونم خواستم تا خودش برام تصمیم بگیره که فقط اوست که میدونه بهترین برای بنده ...
23 اسفند 1393

اندر احوالات روزهای زیبای ماه هفتم بارداری من

لطفاَ جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید. سلام          امروز دوشنبه ۱۳ بهمن عاشق ماه بهمن و اسفندم  چون خبر از اومدن بهار میدن فصل دوست داشتنی من، ایشالله میخوام از هفته دیگه کارهای عیدم رو شروع کنم البته به کمک کارگر دوست دارم امسال کارهام زودتر تموم بشه نمیخوام مثل همیشه تا لحظه آخر سال تحویل کار داشته باشم. اون هفته یه سری از لوازم نی نی جونم رو خریدم ایشالله تکمیل شد عکسش رو میذارم ولی هنوز یه سری مونده، بماند که همه چی واقعاَ گرونه ولی واقعا اذت بخشه ایشالله خدای مهربون نصیب همه کنه. چند روزه سرکار نرفتم جون دوباره سرما خوردم از اول بارداری تا حالا این سومین باره که سرما میخورم...
13 بهمن 1393