همونی که تو این سه سال و نیم دلم میخواست بنویسم
جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید. یادم میاد از بچه گی عاشق بچه بودم وقتی میگم عاشق یعنی عاشق یادمه یه بار حتی کتک هم خوردم چه روز تلخی جوون که شدم از بس عاشق بچه بودم همیشه میگفتم من شب اول ازدواج بچه دار میشم میگفتم خدایا دلم 3 تا بچه میخواد سال 85 با همسر آینده ام آشنا شدم سال 86 با کلی عشق به عقد هم درومدیم و سال 87 با نهایت سادگی ازدواج کردم چه روزای ساده و قشنگی بود خونه مون کرج بود برنامه ریزی کردم تا بیام تهران بعد بچه دار بشم گفتم اینجوری هر روز بخوام برم سرکار خیلی سخته تهران باشم بهتره بالاخره تونستم سال 89 بیام تهران دیگه قصد بچه دار شدن داشتم رفتم دکتر تا آزمایش های اولیه رو بدم گفتن همه چی خوبه ولی ا...