بازم شمارش معکوس
لطفاً جهت مطالعه روی ادامه مطالب کلیک کنید.
سلام
شنبه 26 بهمن بازم در وضعیت شمارش معکوس هستم جمعه پیش 18 بهمن رفتم بیمارستان عرفان برای آی یو آی وقتی چهارشنبه 16 بهمن تو برف قشنگ زمستون با ترس و لرز از لیز خوردن رفتم مطب دکتر برام روز قشنگ و خاطره انگیزی بود صبحش رفتم موهامو رنگ کردم بعضی از روزها برای آدم خاطره انگیز میشه مثل همون چهارشنبه دکتر گفت بزرگترین فولی حدود 22 میلی هست شب hcgبزن حدود ساعت 12:30 شب بود که با آقای پدر رفتیم و زدیم. به دکتر یه آزمایشم رو نشون دادم گفت یه ویروس تو بدنت هست البته گفت هیچ کاری با این ویروس نمیشه کرد گفت ممکنه از هر 3 نفر یه نفر این ویروس رو داشته باشن فقط باید امیدوار بود تا این ویروس فعال نشه چه میدونم من که چیزی نفهمیدم گفت برو یه سر دکتر عفونی. حرفهاش باعث شد تا نگران بشم ولی گفت جای نگرانی نداره توکل به خدا.
جمعه صبح رفتیم بیمارستان عرفان به نظرم منظم تر از بیمارستان صارم بود و سریعتر کارشون رو انجام دادن. بعد از نمونه گیری رفتم تو بخشی که قرار بود انتقال انجام بشه حدود 10 نفر دیگه هم بودن اکثرا برای انتقال یا تخمک گیری اومده بودن کلا بخش جالبی بود حدود ساعت 11:30 دکترم اومد برام دعا کرد بسم الله گفت منم همش میگفتم رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع دعا این بار انجام آی یو آی دردناک بود .
پنج شنبه شب یه شب قبل از آی یو آی رفتم پیش رباب خانم ( یکی از دوستانمون که بسیار ارتباط خوبی با خدا داره) من بهش اعتقاد دارم برام دعا کرد کمرم رو بست و دعا کرد.
بعد از آی یو آی حدود 1/5 ساعت رو تخت دراز کشیدم این قسمتش که اجازه میدادن بیشتر استراحت کنیم بعد از انتقال رو دوست داشتم . با آقای پدر اومدیم خونه همسر مهربون شروع کرد به پذیرایی و انجام کارها ایشالله خدا بهش سلامتی و عاقبت بخیری بده. یه هفته خونه موندم و استراحت کردم یه نفر بهم یه سفارشی داده بود برای استجابت دعا که باید ازشنبه شروع میشد منم با توکل به خدا شروع کردم و تا جمعه یعنی دیروز تموم شد.
حالا هم شده شنبه اومدم سر کار هیچ علائمی ندارم و جز صبر کردن و شکر کردن کاری ندارم.
پنج شنبه این هفته بی بی میذارم شنبه خبرشو میدم.